غفلت از حقوق مالکیت فکری و بیتوجهی به پرورش اندیشه خلاق، پیامدهایی بسیار عمیقتر و ماندگارتر از آن دارد که غالباً تصور میشود. در حقیقت، زمانی که ساختارهای علمی و صنعتی از سرمایهگذاری هدفمند در پژوهش و توسعه سر باز میزنند و فرصت تجربهاندوزی را از پژوهشگران جوان دریغ میکنند.
نمونه بارز این مسئله، گسترش استفاده از نرمافزارهای قفلشکسته است؛ چرا که چنین رفتاری صرفاً یک صرفهجویی سطحی نیست، بلکه هزینههای پنهان و سنگینی را بر دوش کل جامعه میگذارد و موتور نوآوری و پیشرفت فناوری را از حرکت بازمیدارد. در حالی که در کشورهای توسعهیافته، خلاقیت و حمایت از حقوق فکری زیربنای پیشرفت به شمار میآید، در بسیاری از کشورهای در حال توسعه، فرهنگ قفلشکنی نرمافزار به یک عادت میانبُر تبدیل شده است. با این حال، نرمافزارهای قفلشکسته، بدون پشتوانه تفکر اصیل، نه کارآمدی لازم برای خلق محصولات جدید را دارند و نه میتوانند تجربهای ارزشمند برای رقابت در عرصه جهانی با این سرعت دگرگونی فراهم آورند. قفلشکنی تنها یکی از هزاران نمونهای است که جامعه ما را از تفکر اصیل و خلاقانه بازداشته است. باید توجه داشت که نقض حقوق مالکیت فکری، افزون بر پیامدهای حقوقی و کیفری، خسارات اقتصادی قابل توجهی نیز به همراه دارد؛ چرا که نوآوران از درآمد مشروع خود محروم میشوند و این امر توان مالی آنان را برای سرمایهگذاری در پروژههای جدید کاهش میدهد. در نتیجه، کیفیت و کمیت دستاوردهای علمی و صنعتی افت میکند و این کاهش درآمد، به تعدیل نیرو و کاهش فرصتهای شغلی منجر میشود و بافت اقتصادی جامعه را سست میسازد. همچنین، نبود مجوز و حمایت حقوقی، رقابت سالم را مخدوش کرده و کسبوکارهای اخلاقمدار را به حاشیه میراند؛ بهگونهای که رفتارهای غیراخلاقی و میانبُرهای غیرقانونی به هنجار بدل میشوند.
از سوی دیگر، یک تناقض فرهنگی نیز قابل تأمل است که در جامعه ایرانی ما، آموزش و تحصیل از جایگاه والایی برخوردار است، اما تفکر اصیل و حمایت از حقوق مالکیت فکری چندان ارج نهاده نمیشود. تداوم این بیتوجهی، جامعه را به سمتی سوق میدهد که خلاقیت بیارزش تلقی شده و پیشرفت متوقف میشود. این روند، نه تنها به کاهش اختراعات یا افت تولیدات علمی محدود نمیگردد، بلکه زیرساختی لرزان برای نسلهای آینده بر جای میگذارد که از نوآوری، تفکر انتقادی و استانداردهای اخلاقی تهیاند. در نهایت، هزینه واقعی این بیتوجهی را همه ما با کاهش ظرفیت پیشرفت، آسیب به چشمانداز آموزشی و آیندهای ناآماده برای مواجهه با چالشهای پیچیده جهان امروز پرداخت خواهیم کرد. در همین راستا، تعامل میان اندیشه خلاق، چارچوبهای حقوق مالکیت فکری و توسعه صنعتی، از ارکان اصلی اقتصاد جهانی است. کشورهایی که نظامهای جامع مالکیت فکری دارند، نرخ بالاتری از سرمایهگذاری در تحقیق و توسعه، انتقال فناوری و رقابتپذیری بازار را تجربه میکنند، چرا که نظامهای پیشرفته مالکیت فکری، فراتر از قواعد حقوقی، به عنوان داربستهایی عمل میکنند که اکوسیستمهای نوآوری بر پایه آنها شکل میگیرد. استفاده از ابزارهای سرقتشده شاید به طور موقت بهرهوری را افزایش دهد، اما بقای صنعت نرمافزار داخلی را تضعیف کرده و چرخهای از وابستگی ایجاد میکند که شرکتهای بومی را از انگیزه توسعه راهحلهای رقابتی محروم میسازد.
در نهایت، تجربه انقلاب صنعتی اروپا و جهش فناوری کره جنوبی و ژاپن، همگی بر یک اصل استوارند: اکوسیستمهایی پیشرفت می کنند که تفکر اصیل در آنها ارزشمند و محافظت میشود.کشورهای در حال توسعه اکنون در نقطه عطفی تاریخی قرار دارند؛ یا باید به تکرار کپی سازی دیروز ادامه دهند یا با سرمایهگذاری در زیرساختهای حقوقی، آموزشی و فرهنگی، نوآوریهای فردا را پرورش دهند. واقعیت این است که هیچ راه میانبری برای تبدیل به جامعهای نوآور وجود ندارد؛ تنها مسیر دشوار اما پربار، مسیر تفکر اصیل است که باید به رسمیت شناخته شده و پاداش داده شود. اما پرسش مهم اینجاست که مسئولیت پرورش خلاقیت و احترام به مالکیت فکری با کیست؟ پاسخ آن است که این مسئولیت فقط بر دوش نظام آموزشی نیست؛ بلکه جامعه و صنعت، بزرگترین مدرسه برای جواناناند و باید مجموعهای از مهارتهای زندگی، از جمله خلاقیت، همکاری و تفکر انتقادی را پرورش دهند تا نسل آینده در همه جنبههای زندگی رشد کند.
وبسایت | اینستاگرام | واتساَپ | تلگرام | آپارات | یوتیوب | احمد فرهادی