بلوغ زیست‌بوم؛ شاخص سقف ارزش‌آفرینی

خودروهای برقی

 

تجربه کشورهای پیشرو در برقی‌سازی نشان داده است که حداکثر ارزش‌افزوده ناشی از ورود خودروهای برقی، نه صرفاً به خود فناوری پیشرانه، بلکه به میزان آمادگی و ظرفیت زیست‌بوم پیرامونی برای پذیرش و بهره‌برداری از آن وابسته است. این واقعیت، گذار فناورانه را از سطحی صرفاً تکنولوژیک فراتر برده و به مقوله‌ای ساختاری و سیستمی بدل می‌سازد.

در نگاه نخست، جایگزینی خودروهای احتراق داخلی با خودروهای تمام‌برقی به دلیل منافع بلندمدت اقتصادی، زیست‌محیطی و کارکردی، حرکتی منطقی و ارزشمند جلوه می‌کند. با این حال، پرسش بنیادین آن است که آیا این تحول، سقفی ساختاری دارد؟ به بیان دیگر، آیا همه جوامع به یکسان از این گذار بهره‌مند می‌شوند یا میزان ارزش آفرینی این تحول وابسته به شرایط نهادی، زیرساختی و انرژی هر سرزمین است؟

شواهد پژوهشی و دیدگاه‌های تخصصی نشان می‌دهد که ارزش نهایی حمل‌ونقل برقی هرگز از سطح بلوغ و توان زیست‌بوم پشتیبان فراتر نخواهد رفت. این زیست‌بوم شامل تولید و توزیع انرژی، زیرساخت‌های شارژ، الگوهای بازیافت و چارچوب‌های تنظیم‌گری و سیاست‌گذاری است. به عبارتی، این توان زیست‌بوم در "جذب و به‌کارگیری فناوری" است که سقف ارزش‌آفرینی برقی‌سازی را تعیین می‌کند، نه صرف امکانات قوای محرکه خودرو.

در جوامعی که از شبکه شارژ گسترده، پیوند مؤثر با انرژی‌های تجدیدپذیر، حمایت‌های سیاستی و خدمات زیربنایی منسجم برخوردارند، ارزش آفرینی اقتصادی و زیست‌محیطی به‌روشنی مثبت است. اما در سرزمین‌هایی با زیرساخت انرژی ناپایدار، قوانین نیم‌بند و فرهنگ مصرف انرژی شکل‌نگرفته، مزایای خودرو برقی به‌رغم توانمندی‌های فناورانه به‌سرعت رنگ می‌بازد و ناخواسته هزینه‌های ساختاری قابل توجهی پدید می‌آورد. مثال روشن آن، بهره‌گیری از برق تجدیدپذیر در زیست‌بومی آماده است که به‌طور معنادار هزینه‌ها و آلایندگی را کاهش می‌دهد؛ حال آنکه در بستری فاقد امکانات و فرهنگ مصرف هوشمند، حتی انرژی پاک برای شارژ خودروها نیز تفاوت ملموسی ایجاد نمی‌کند و جشن پایداری زود به پایان می‌رسد.

حتی دسترسی به پیشرفته‌ترین خودروهای برقی نیز بدون همراهی بستر نهادی، فنی و اکولوژیک، به تحقق منافع مورد انتظار نمی‌انجامد. افزون بر این، ریسک‌های تأمین مواد معدنی، دشواری‌های تولید و بازیافت باتری‌ها و ضرورت مدیریت پایان عمر محصولات، خود سقف اجرایی و اقتصادی گذار را محدود می‌سازد. در غیاب توسعه تکاملی هم زمان زنجیره ارزش کامل و پشتیبانی ساختاری، مصرف‌کننده، سیاست‌گذار و صنعت‌گر همگی با هزینه‌های مضاعف و بحران‌های پایداری روبه‌رو خواهند شد.

در نهایت، این سطح بلوغ اکوسیستم است نه صرفاً نوآوری پیشرانه که مرز بهره‌مندی واقعی از گذار به برقی‌سازی را برای جامعه و مصرف‌کننده تعیین می‌کند. همین پرسش را می‌توان درباره فناوری‌های دیگر همچون هیبرید و هیبرید-پلاگین نیز مطرح ساخت: آیا در شرایط کنونی، این گزینه‌ها ارزش‌افزوده متناسب‌تر با ظرفیت زیست‌بوم ایران عرضه نمی‌کنند؟ پاسخ، مشابه است. تمامی این فناوری‌ها تابع توان جذب و بازتاب آنها در بستر نهادی و زیرساختی کشور هستند.

مجزا دیدن پیشرانه وسیله‌نقلیه از مفهوم جابه‌جایی، خودروسازی از حمل‌ونقل، و حمل‌ونقل از بخش انرژی و همگی اینها از چرخه تولید تا بازیافت و فرهنگ‌سازی اجتماعی، تحلیلی ناقص و گمراه‌کننده به‌بار خواهد آورد. به‌بیان دقیق‌تر، جداسازی فناوری از بستر زیست‌بومی، نادیده گرفتن نیمی از واقعیت است؛ و سقف ارزش‌آفرینی برقی‌سازی، با هر پیشرانه‌ای، نه فقط در خودرو، بلکه در بلوغ زیست‌بوم پیرامون آن تعریف می‌شود.

علی میرزایی سیسان

 

وب‌سایت  |  اینستاگرام  |  واتس‌اَپ  |  تلگرام  |  آپارات  |  یوتیوب  |  احمد فرهادی

۰
از ۵
۰ مشارکت کننده