«تغییر سبک زندگی با پیکان» با تولید خودرو پیکان چهره شهر و سبک زندگی مردم تغییر کرد. شعار «هر ایرانی یک خودرو»، نوعی خصوصی شدن و فردگرایی را ترویج میکرد. خودروهای شخصی باعث افزایش تردد میشد، رفاه را افزایش میداد و خانوادهها را مستقل میکرد. ضمن اینکه چهره شهر را هم عوض میکرد. اینها محصول ایدئولوژی مدرنیزم بود که مهمترین مظهرش هم پیکان و ژیان بود. اما برخی از روشنفکران معتقد بودند که خودروها پای مصرف و امپریالیستها را به میان میکشد. در آن دوره کامران شیردل کارگردان بنام ایرانی با ساخت فیلم «پیکان» بهخوبی نشان داد که این صنعتی مونتاژ نیست. صنعت خودرو به سمت تولید داخلی میرفت. به ویژه بعد از نیمههای دهه 40 صنایع سنگینی از جمله ذوبآهن و تراکتورسازی و ماشینسازی توسط دولت ایجاد شد. به تدریج کیفیت خودروها افزایش یافت و تنوع خودروها بیشتر شد. پیکان شامل پیکان جوانان، پیکان کار، پیکان دولوکس و پیکان وانت بود. اینها هم تولید داخل و مصرف داخلی را جواب میدادند و هم به تدریج به تمام کشورهای خلیج فارس و اروپای شرقی و تا اندازهای اروپای غربی صادر میشدند. محمود خیامی حتی وقتی که تقاضا در دهه پنجاه به دلیل بالا رفتن قدرت خرید مردم، بالا رفت و ایران ناسیونال به تنهایی نمیتوانست پاسخگوی نیاز آنها باشد، خود خواستار آزادی واردات خودرو شد. به دلیل اینکه هم فشار بر ایران ناسیونال را کم میکرد و هم اعتقاد داشت این امر باعث میشود که کیفیت خودروی داخلی بالا برود. این موضوع خود نشان میدهد خیامی تنها به دنبال سود و انحصار نبود؛ بلکه میخواست کیفیت خودروها افزایش یابد. محمود و احمد خیامی با خودرو بزرگ شده بودند و خودرو را میشناختند. ایده ساخت خودرو هم از همین جا شکل گرفت. آنها به کمک همدیگر و پتانسیل خانوادگی هر کدام نقشی را در صنعت ایفا میکردند. احمد بهطور اتفاقی یک نمایندگی از برادران سودآور که آن زمان واردات بنز را انجام میدادند، گرفت و با فروش آن به فکر این افتاد که میتوان این خودروها را در ایران ساخت. به همین منظور دو برادر به آلمان سفر کردند و با مذاکرهای که با شرکتهای مختلف داشتند و مجوزهایی که از وزارتخانه عالیخانی گرفتند این ایده را اجرایی کردند. علاوه بر این، این ایده از جهان دیدگی و با دیدن شرکتهای مختلف در خارج از کشور نیز نشات گرفت. مسافرتهایی که احمد و محمود میرفتند و دیدن کارخانههای مختلف یکی از عواملی بود که این ایده را به ذهن آنها متبادر میکرد. به دلیل اینکه خودشان هم آدمهای فنی بودند توانستند ایدهها و فکرشان را روی هم بگذارند و در تاسیس ایران ناسیونال موفق باشند. اما باید گفت که نقطه ضعف شرکتهای خانوادگی در ایران که حتی در مورد برادران ایروانی هم مشاهده شد، عدم استفاده از پتانسیل خانوادگی در ادامه کار است. در حالی که این پتانسیل باعث رشد اکثر بنگاههای خانوادگی در مقایسه با بنگاههای غیرخانوادگی میشود. به سبب اختلافی که بین احمد و محمود ایجاد شد، این دو از هم جدا شدند. در حالی که اگر این دو برادر در کنار هم میماندند پیشرفت ایرانخودرو به مراتب سریعتر صورت میگرفت. ظاهرا به دلیل اینکه احمد بزرگتر از محمود بود، پسرانش بزرگ بودند. عدهای از مدیران و دوستان محمود این فکر را در ذهن او القا کردند که با آمدن پسران احمد که هر کدام جاهای مختلف را در شرکت بزرگ ایران ناسیونال تحت مدیریت داشتند، ممکن است در آینده جایی برای تو نگذارند. از این رو محمود که بیشتر بهطور عملی در ایران ناسیونال فعالیت میکرد، تقاضای جدایی کرد. البته اختلاف خانوادگی دیگری هم بود. اما همانطور که گفتم این نقطه ضعف بسیاری از بنگاههای خانوادگی در ایران است. مصادره ایرانناسیونال
با وقوع انقلاب اسلامی و مصادره ایران ناسیونال، طبق بند الف قانون حفاظت از صنایع، امکان اینکه محمود خیامی بتواند مدیریت خود را بر این صنعت ادامه دهد از بین رفت. چپگراها در اوایل انقلاب طوری وانمود کردند که گویا ایران ناسیونال در این 12 سال کارگران را مورد استثمار قرار داده است. به یاد دارم افرادی مانند سعید سلطانپور که یکی از اعضای سازمان چریکهای فدایی خلق بود، تئاتری را به نام «عباس آقا؛ کارگر ایران ناسیونال» در تماشاخانه سنگلج روی صحنه برده بود و نشان میداد که چقدر این کارگران با سختی و استثمار روبهرو بودند. اما آنچه روایت میشد اصلا با واقعیت همخوانی نداشت. هنوز هم کارگرانی که در پیکان شهر هستند میتوانند در این مورد شهادت دهند. البته چپگراهای مسلماننما هم کمتر از مارکسیستها مقصر نبودند. افراد مختلفی دائما به کارخانه ایران ناسیونال میرفتند و سخنرانی میکردند و کارگران را تشویق میکردند که شما از محمود خیامی بهتر میتوانید کارخانه را بچرخانید، احتیاجی به کارفرما ندارید و شما صاحب کارخانه هستید. این شعارها باعث شد که این کارخانه ملی شود. وقتی ایران ناسیونال دولتی شد، تمام مدیرانی که آمدند، به تدریج سیستم صنعتی محمود خیامی در ایرانناسیونال را دیدند و شایستگی این مرد را به تدریج شناختند. بعد از انقلاب مهندس بهزاد نبوی، وزیر صنایع سنگین در سال 1364 در مصاحبهای با روزنامه اطلاعات عنوان کرد که این صنعت چندین هزار کارگر را مشغول به کار کرده و اگر خیامی میماند حتما روند تولید داخلی به منفعت او بود. اما متاسفانه فرصت از دست رفته بود و امکان بازگشت او دیگر فراهم نبود. خیامی در سالهای بعدی زندگی ناخواسته در غربت بنیاد خیامی را تاسیس کرد و همچنان به مسوولیت اجتماعی خود با ساخت مدرسه و بیمارستان در ایران ادامه میداد. هر چند اجازه فعالیت اقتصادی نداشت.