«پیکان سرنوشت ما»
کتاب پیکان سرنوشت ما که براساس نوشتهها و خاطرات احمد خیامی، از بنیانگذاران شرکت کارخانجات ایرانناسیونال و فروشگاههای زنجیرهای کوروش، نوشته شده، از جهات بسیاری خواندنی و باارزش است. از جمله، نخست اینکه بسیاری از روایتهای این کتاب بهطور کلی دربردارندهی دروس و آموزههای فراوانی برای علاقهمندان به کارآفرینی بومی است. دوم اینکه روایتکننده برخی اصول مهم اخلاق تجاری و رفتار صنعتی و همچنین چگونگی رعایت آنها را توضیح داده است. کتاب نوشته مهدی خیامی است که توسط نشر نی منتشر شده است. آغاز: برادران خیامی در دهه ۴۰ پیکان را در ایران تولید کردند؛ درست زمانی که سیاستمداران ایرانی برای توسعه اقتصادی از هیچ تلاشی فروگذار نمیکردند. تاریخنگاران و اقتصاددانان از آن دوران بهعنوان دوران طلایی اقتصاد ایران یاد میکنند. البته آنچه از زندگی خیامیها موجود است، چندان منسجم نیست. تنها یک کتاب به روایت مرحوم خیامی از سوی فرزند او مهدی خیامی به چاپ رسیده به نام «پیکان سرنوشت ما». سرنوشت این دو برادر را نمیتوان از هم جدا دانست. آنها به دنبال راهی برای پیشرفت بودند. از کار کردن در کارواش پدر گرفته تا تجارت، همه را تجربه کردند. از این رو هرگاه نام ایرانناسیونال به میان میآید، نام دو برادر در کنار یکدیگر در اذهان تداعی میشود. احمد و محمود خیامی، دو برادر با فاصله سنی ۵ سال بودند. احمد برادر بزرگتر و محمود برادر کوچکتر بو. احمد د رسال ۱۳۰۳ به دنیا آمد و محمود سال ۱۳۰۸؛ احمد ۷ خرداد ۱۳۷۹ در سن ۷۵ سالگی در کانادا درگذشت و محمود خیامی نیز نهم اسفندماه 1398، در ۹۰ سالگی در شهر لندن دار فانی را وداع گفت. اما این دو برادر شرکای قدیمی بودند. نخستین شراکت آنها در پاییز ۱۳۲۸ شکل گرفت. احمد و محمود هر کدام دویست تومان جمع کرده بودند. برای عوض کردن روغن و گازوئیل در کارواش نیاز به مواد اولیه داشتند. از این رو احمد پیشنهاد داد تا این پول را برای خرید روغن و گازوئیل بگذارند که علاوه بر کسب درآمد، از زمان حضور کارگران هم بهره بیشتری ببرند. با هم شریک شدند و این نخستین سرمایهگذاری آنها بود. از شراکت در خرید روغن و گازوئیل، کارشان به شراکت در ایرانناسیونال رسید. اما به دلایلی بعد از چندین سال دیگر نتوانستند با هم کار کنند و شراکتشان به هم خورد. پدربزرگ برادران خیامی یکی از مشروطهخواهان فعال دوران خود بود و جمعیت سادات حسینی را در خراسان تاسیس کرده بود. سید عبدالله (پدربزرگ) از زادگاه خود، سده اصفهان، به مشهد مهاجرت کرده بود و شغلش دوختن چادر و خیمه برای ادارات و دستگاههای دولتی بود. به همین دلیل هم نام فامیل خیامی، یعنی خیمه دوز را برای خود انتخاب کرد. اما سید علی اکبر (پدر برادران خیامی) در جوانی به تجارت روی آورده بود. سنگهای فیروزه میخرید و به عشق آباد میبرد و در آنجا میفروخت. اما بعد از مدتی این کار را رها کرد و کاروانسرا راه انداخت. زمانی که خودرو به ایران وارد شد و در شهرها خیابان کشیدند و جاده ساختند، سیدعلیاکبر هم کاروانسرا را به گاراژ خودرو تبدیل کرد. کسب و کار سید علی اکبر به حدی رونق گرفت که با دو نفر دیگر هم شریک شد و در مدت کوتاهی توانستند بیش از ۲۰ دستگاه کامیون بخرند. کامیونها را کرایه میدادند یا با آنها مسافر جابهجا میکردند. اما ارتش روسیه که در دوران جنگ جهانی اول مشهد را اشغال کرده بود، کامیونهای او را مصادره و پس از پایان جنگ به روسیه منتقل کرد. علیاکبر خیامی از آن پس مکان توقفگاه کامیونها را تبدیل به تعمیرگاه کامیون کرد. اما بعد از آن کارواش را به خدماتش اضافه کرد. مادر برادران خیامی که مریم نام داشت، دختر محمد ابراهیم وکیل التجار بود. زمانی که رضاشاه مقرر کرد خانوادهها نام فامیل انتخاب کنند، آنها نیز وکیلیان را انتخاب کردند. مادر برادران خیامی سواد مکتبی داشت و میتوانست قرآن و دعا بخواند؛ اما نمیتوانست بنویسد. او بیست شکم زاییده بود و ۱۰ تا از آنها زنده مانده بودند. سه پسر و هفت دختر. خانواده وکیلیان نسبت به دیگران وضع مالی بهتری داشتند. حاج ابراهیم وکیلیان واردکننده قماش، قند و شکر و نفت از روسیه بود.