«شرایط اقتصادی آن دوران» شرایط اقتصادی ایران در دوره فعالیت خیامیها خاص بود. سال 1330 با شروع یک نهضت صنعتی در ایران مواجه شدیم. اما بیشتر این صنایع، صنایع متوسط و مصرفی و کالاهای بادوام و مصرفی مانند صنایع خانگی، صنایع فلزی و نساجی بودند. ولی بعد از چند سال کشور با رکود شدید روبهرو شد. وقتی دولت امینی بر سر کار آمد، اعلام کرد که «کمربندهای خود را محکم کنید؛ دولت ورشکسته شده است». در آن دوره کشور گرفتار بحران سیاسی بعد از کودتای 1332 بود. درآمدهای نفتی چندان زیاد نشده بود. کشور هنوز به کمکهای خارجی نیاز داشت. اختلاف دکتر امینی و شاه و حمایتی که آمریکا از امینی میکرد، بحرانی را در کشور ایجاد کرده بود. اما شاه آمریکاییها را قانع کرد که خودش میتواند تمام اقدامات امینی را انجام دهد و با موافقت کندی رئیسجمهور وقت آمریکا، اصلاحات ارضی در کشور شروع شد. اما این موضوع بحران جدیدی را به وجود آورد. در آن دوره بازرگانان نیز فکر میکردند حال که زمینهای برخی از افراد را گرفتهاند، حتما در مرحله بعد سراغ برخی از اموال تجار خواهند آمد. در این بحران کشور به دنبال یک منجی میگشت. هنگامی که دولت اسدالله علم سرکار آمد به دنبال یک اقتصاددان بودند. به قول اسدالله علم، آنها به دنبال کسی مانند دکتر یالمار شاخت آلمانی بودند که اصلاحات اقتصادی انجام دهد. در آن دوره دکتر علینقی عالیخانی تازه به ایران برگشته بود و در بخش اقتصادی سازمان امنیت کار میکرد. البته دکتر عالیخانی میگفت که «من نمیدانستم نظر مردم در مورد این سازمان چیست و وقتی فهمیدم مردم نظر خوبی نسبت به آن ندارند از آنجا بیرون آمدم و مشاور اتاق بازرگانی شدم». او از طریق جهانگیر تفضلی به اسدالله علم معرفی شد. عالیخانی با دید و چشمانداز وسیع نسبت به استراتژی اقتصادی ایران و با تجربهای که هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ عملی داشت، یک تیم اقتصادی بسیار منسجم را ایجاد کرد. به لحاظ ساختار دولتی نیز وزارت اقتصاد بهوجود آمد که متشکل از صنعت، معدن، بازرگانی و گمرک بود. اما از وزارت دارایی منفک بود. تیم عالیخانی با گروههای مختلف صحبت کردند که نظر آنها را در مورد تغییر شرایط و برنامهها بدانند. به این نتیجه رسیدند که باید به بازرگانان و تجار اطمینان بدهند تا وارد کار صنعتی شوند؛ در غیر اینصورت افراد دیگری میآیند و با افزایش تعرفههای وارداتی، این تجار قادر نخواهند بود که فعالیت قبلی خود را ادامه دهند. در واقع عالیخانی برای مرحله اول، تصمیم داشت یک انحصار بهوجود بیاورد. از این رو در هر صنعت، از افرادی که پیش از آن واردکنندگان مهمی محسوب میشدند، مثل حاج محمدتقی برخوردار که واردکننده تلویزیون بود دعوت و با آنها مذاکره کردند و به آنها مجوز دادند تا شروع به کار صنعتی کنند. به تدریج نیروهای ایرانی را جایگزین نیروهای متخصص خارجی کردند. صنایع را با مونتاژ شروع کردند و به سمت تولید داخلی جلو رفتند. در مورد خودرو هم همین مساله اتفاق افتاد. اصرار عالیخانی ترجیح بر واردات خودرو به مونتاژ بود. آنطور که رضا نیازمند شرح میدهد نماینده بنز در ایران ماشین کوچکی را به پسرشاه هدیه میدهد و نظر شاه را جلب میکند که مجوز مونتاژ بنز را بگیرد. اما وقتی نمایندگان به عالیخانی مراجعه میکنند، او قبول نمیکند. چراکه زمان معرفی عالیخانی به شاه، او شرط استقلال وزارت اقتصاد را گذاشته بود. مرحوم نیازمند عنوان میکند که وقتی مجوز مونتاژ بنز را به نماینده آن شرکت ندادیم، با عصبانیت به ما گفت که شما تا 15 سال آینده حتی نمیتوانید یک علامت جلوی بنز را هم درست کنید. این مخالفت عالیخانی موجب شد تا فشاری از سوی شاه بهعنوان اخطار به عالیخانی وارد شود که باید ظرف مدت 6 ماه تولید داخلی خودرو را شروع کند. تیم عالیخانی نخست اصغر قندچی را پیدا کردند که نشان بدهند این پتانسیل در ایران وجود دارد که بتوانند تولید داخل را انجام دهند. بعد از آن برادران خیامی وارد شدند و مجوز ساخت اتوبوس و مینیبوس را گرفتند و بعد از آن به سمت تولید داخلی رفتند. در سال 1345 مجوز تولید خودروی چهار سیلندر را گرفتند و با انگلیسیها قرارداد بستند. البته قبل از قرارداد با چند شرکت از جمله فیات مذاکره کردند. بنابراین شرایط اقتصادی کمک زیادی به راهاندازی این صنعت کرد. تا سال 1348 تصدی عالیخانی بر وزارت اقتصاد ادامه داشت. بعد از آن علاقهمندی شاه به صنعت خودرو باعث رشد این صنعت شد. به نظر من شاه حمایتش از صنعت خودرو را به دلیل همان ایدههای مدرنیزمی که در ذهنش بود ادامه داد. اما بسیاری گمان میکردند که شاه در این صنعت سهامدار است. مدارکی مربوط به اینکه شاه سهامی در این صنعت داشت، دیده نشده اما یکی از آجودانهای شاه به نام دانشور سهامی داشت که بعد با احمد خیامی اختلافی پیدا کرد و آن سهام هم تسویه شد.