«کارگران؛ کارآفرین» احمد در سال ۱۳۲۰ در کنار درس خواندن، به خرید و فروش کالا مشغول شد. سرمایه اولیه زندگیاش هم در ابتدا فقط ۶۰۰ تومان بود که این مبلغ را از فروش یک چادر برزنتی که روی بار کامیونها میکشیدند، به دست آورده بود. او در بخشی از خاطراتش میگوید: «در نقش دلال، کامیون پدرم را به جواد فولادی فروخته بودم و چون نمیتوانستم از پدرم حقالعمل بگیرم، فولادی چادر برزنتی روی کامیون را که روی کالا میکشیدند به من دستخوش داد. چادر را فروختم و سرمایه اولیه زندگیام کردم.» پس از شهریور ۱۳۲۰، قیمت تمام کالاهای وارداتی و خواربار افزایش یافت. در آن زمان اداره بازرگانی شوروی و کنسولگری این کشور در مشهد پس از اشغال کشور از سوی متفقین در جنگ جهانی دوم، هر هفته حداکثر پنجاه کیسه آرد و قند و شکر به عدهای خاص میفروختند. احمد هم در آن دوران حوالهها را به قیمت بالاتری از این افراد میخرید و میفروخت. گاهی سود حدود ۳۰ درصدی از این کار نصیبش میشد. آنقدر در کارش خوب پیش رفت که بعد از چند ماه بازار قند و شکر خراسان را در دست گرفت. بعد از مدتی ترک تحصیل کرد و در سرای فردوسیه مشهد حجرهای را اجاره و در آن تجارتخانهای تاسیس کرد. محمود هم در زمان مصادره کامیونهای پدر شاگرد دبیرستان «شاه رضا» در مشهد بود و بهخاطر کمک به پدر به تحصیل شبانه در دبیرستان «رازی» ادامه داد. وقتی کامیونهای پدر مصادره شد و ما بقی را هم ارزان فروخت، آنها کارهای پدر را اداره کردند. محل باربری را به ارتش شوروی برای توقف کامیونها ماهانه سیصد تومان اجاره دادند. اما اواخر سال ۱۳۲۵ همین محل هم تبدیل به کارواش شد. احمد و محمود هر دو در کارواش پدر مشغول به کار شدند. احمد در مورد برادرش محمود در کتاب «پیکان سرنوشت ما» چنین نوشته است: محمود سختکوش بود و پرکار و از رویارویی با هیچ خطری هراس نداشت. گاهی تا ۲۰ دستگاه را در روز گریس کاری میکرد. آن زمان زیر خودروها و نزدیک موتور حداقل ۲۰ گریسخور وجود داشت و برخلاف امروز، محل اصطکاک دو تکه آهن واشر لاستیکی یا پلاستیکی کار نمیگذاشتند و ناچار باید در این محلها از گریس استفاده میکردیم. اکثر کارگران به واسطه سختی گریسکاری و مشکل بودن نفوذ گریس در محلهای لازم، مقداری گریس به ناحیه میمالیدند و کار را نیمه تمام رها میکردند. این عمل موجب میشد محمود شخصا با سختی فراوان کار نیمهتمام را تمام کند. کار مکانیکی را من و محمود با هم انجام میدادیم؛ با اینکه تجربه زیادی در این کار نداشتیم. بعدها یکی از دکانهای حاشیه خیابان را به محل مکانیکی و دیگری را به محل صافکاری واگذار کردیم و از آنها کمیسیون میگرفتیم. اما به شدت بر کارشان نظارت میکردیم تا وظایفشان را به بهترین وجه انجام دهند و اجرتی زیادتر از معمول از مشتریان مطالبه نکنند.» اما در تلاش برای پیشرفت بیشتر راهی تهران شدند و در ابتدا برای فروش قطعات یدکی خودرو و واردات چند نمایندگی گرفتند و توانستند در کارشان موفق شوند. اما این کار هم آنها را راضی نکرد تا اینکه به سمت تولید خودرو رفتند. بر کسی پوشیده نیست که احمد و محمود خیامی از جمله معدود کارآفرینان صنعتی در ایران بودند که کارشان را با کارگری ساده در گاراژ پدرشان در شهر مشهد شروع کردند. آنها از گریسکاری گرفته تا شستوشوی ماشین و تا حدی مکانیکی را خود انجام میدادند. همین پیشینه کارگری بعدها که کارخانه ایرانناسیونال را تاسیس کردند، باعث نزدیکی بیشتری بین آنها و کارگران میشد. آنها واقعا اعتقاد داشتند که کارگر ایرانی لایق و مستعد است و در فرآیند ساخت خودرو در ایران و تبدیل مونتاژ قطعات به تولید داخلی قطعات خودرو، به انتقال مهارت به کارگران ایرانی معتقد بودند. هرگاه تعدادی از کارگران را برای طی کردن دورههای کارآموزی به خارج اعزام میکردند، شاهد پیشرفت آنها بودند. متخصصان و مهندسان خارجی نیز بر استعداد کارگران ایرانی در مقایسه با کارگران خودشان صحه میگذاشتند. به تدریج که شرکت توسعه یافت، محیط شرکت به مثابه یک هنرستان صنعتی برای کارگران بود. این دو برادر به رفاه کارگران نیز اهمیت میدادند. در نتیجه برنامههای رفاهی مختلف در شرکت ایرانناسیونال به اجرا در میآمد. یکی از برنامهها ساخت پیکان شهر بود که به مسکن کارگران ایرانناسیونال اختصاص داشت. رفتار برادران خیامی با کارگران به نحوی بود که نوعی یکسانسازی منافع بین آنها با کارگران ایجاد شده بود تا کارگران شرکت را از آن خود بدانند. آنها نیز به ایرانناسیونال وفادار بودند و کسب منافع خود را در حفظ و رشد منافع شرکت میدیدند.